رمان یک قتل بچه گانه

رمان یک قتل بچه گانه

قسمت سوم:

amberrr amberrr amberrr · 1402/9/27 23:49 ·

صدای سگ در تمام زیر زمین پیچیده بود,و آمبر که نمیدانست این صدای وحشتناک از چیست فقط همانند بید میلرزید صدای سگ دائما نزدیک تری میشد و ناگهان صدا به کل قطع شد صدای بچه گانه ای داشت صحبت میکرد و میگفت:ای سگ بد چرا هرموقع موش میبینی اینطوری دنبالش میکنی ببین سر از چه آشغال دونی درآوردیم لباس هایم پر از گرد و خاک شد جواب مامانم را تو میدهی؟سگ دوباره شروع به صدا کرد اما نه به طرف موش بلکه به سمت تختی که آمبر در زیر اون بود اون صدای بچه گونه شروع کرد به گفتن آروم باش آروم موشه از اون طرف رفت سگ همچنان ادامه داد صاحب سگ که خودش هم به اندازه کافی در این زیر زمین ترسیده بود با لرز گفت خب بزار نگاهی بیندازیم ببینیم چه چیزی زیر این تخت تورا ترسانده است و ملافه را پس زد آمبر رو دید که چشمان گریان خود را خیلی محکم بسته بود.اون صدای بپه گانه گفت:عه این که فقط یه دختر بچه است اینجا چیکار میکنی؟ آمبر چشمهایش  را آروم و با لرز باز کرد و نگاهش افتاد به پسر بچه ای همسن او ولی با لباسی بسار شیک و اون پسر بچه کسی نبود جز پسر  8ساله صاحب قصر دستشو به سمت آمبر دراز کرد و از اون درخواست کرد که از زیر تخت بیرون بیاد,آمبر قبول کرد پسر بچه به او گفت حالت خوبه چرا تو اینجا زندگی میکنی؟ زبان من رو میفهمی؟ امبر به آرامی سرش را تکان داد و پاسخ داد تو کی هستی تا به حال تورا ندیده ام اون دیگر چیست؟(اشاره به سگ) پسر بچه خندید و گفت باورم نمیشه که نمیدونی سگ چیه.اسمت چیه ازت خوشم آمده به نظم دوستای باحالی میشویم.آمبر عقب رفت و گفت نمیخواهم خودم دوست های بسیاری دارم و تازه اون موجود عجیبت هم یکی از دوست های منو دنبال کرد و ترساند از اینجا برو بیرون اینجا مال منه فقط خودم میتونم اینجا خوش بگذرونم تو نمیتونی اجازه نداری تازه اگه به مامانم بگم که وای به حالت,پسر ترسید گفت مگه مادر تو کیه؟ آمبر گفت یکی از مهم ترین آدمای اینجاست(منظورش زیر زمینه چون فقط اینجا رو میشناسه) اون هر روز میره بیرون و تمیز کاری میکنه تازه منم مهم هستم چون منم اینجارو تمیز میکنم حالا فهمیدی برو بیرون تا نگفتم مامانم بیاد.پسر دلش را گرفت و تا آنجا که میتوانست خندید و گفت تا به حال انقدر از یک خدمتکار تعریف نشنیده بودم و...

قسمت دوم:

amberrr amberrr amberrr · 1402/9/27 21:17 ·

تا اینجای زندگی آمبر به نظر آمبر زندگی عالی فقط این زیر زمینه خوشگله و اون غذای های کهنه ای که باقی مانده پزیرایی های مجلل صاحب قصر بهشون میده و به این فکر نمیکرد که بالای اون زیر زمین چیز زیبایی پیدا بشه چون مادرش بهش گفته بود و حتی میترسید که بیرون بره چون فکر میکرد اون بیرون به خوبی و آسایش و خوشبختی این زیر زمین پر از عنکبوت و گرد خاک نیست و اینجا بهترین جای ممکن برای اونه.

خیلی وقتا ما هم شبیه به آمبر میشویم و خودمون رو در زیر زمین افکارمون گیر می اندازیم و با خودمون میگیم واو چقدر اینجا خوبه هیچ جای دیگری بهتر از اینجا نخواهد بود و حتی میترسیم که بیرون از این زیر زمین رو تصور کنیم و دلیلش هم میتونه اطرافیان,اتفاقات و حوادث و حتی ترس باشه

امبر کوچولوی ما دلش میخواست مثل مادرش تمیز کار باشه و آرزوش این بود که بتونه به خوبی مامانش زیر زمین رو تمیز کنه امبر هم چون تنها بچه اون زیر زمین بود دوستای زیادی نداشت و حتی نمیتونست با مادرش وقت بگذرونه بخاطر همین عنکبوت هارو گوشه از زیر زمین قایم کرده بود تا بتونه باهاشون دوست باشه و بازی کنه و حتی بعضی وقتا زندگی تو زیر زمین هم هیجان انگیز بود چون هربار یه موش میدید و حسابی دنبال اون میکرد و سرگرم میشد چی بهتر از این هم غذا داشته باشی هم دوستای عنکبوتی هم حیوانای کوچولو و با نمکی که هرباری سرگرمت کنن نظر تو چیه؟   موش های از ورودی زیر زمین یعنی از اون بالا میومدن خصوصا وقتای که برای عوض شدن هوا در هارو باز میگزاشتن حدودا 70 تا پله به صورت مارپیچی به بالا میخورد و مستقیم هم نبود که آمبر بتونه اون بیرون رو ببینه.یه روز عادی که مثل همیشه ساعت کار خدمتکارا بود و هیچ کس پایین نبود ناگهان آمبر صدای غرش وحشتناکی شنید صدای پارس سگی بود که انگار داشت از پله های زیر زمین پایین می آمد.آمبر که حسابی ترسیده بود سریع زیر تختش قایم شد و...

قسمت اول:

amberrr amberrr amberrr · 1402/9/26 22:36 ·

بیایید با کمی توضیحات شروع کنیم.شما میدونید یه قصر و یا یه کاخ یا حتی یه پنت هاوس به چه شکل هست؟   تا به حال خود را در قصری تصور کرده اید؟

بله قصر جایی پر از امکانات هست که در عصر جدید نیز بسیاری از میلیاردر ها در قصر و کاخ ها زندگی میکنند.قصر امکاناتی شامل سینما خصوصی-باشگاه-سالن استخر جدا-سالن رقص-سالن پذیرایی مجلل-باشگاه اسب سواری و... سایر امکانات هم بستگی به صاحب اون داره اکثرا هم در زیباترین نقطه شهر یا زیباترین مکان طبیعت ساخته شده اند.

امبر از تولد تا 7سالگی خود در یکی از بزرگترین قصر های جهان زندگی کرده دور تا دور اون قصر طبیعت زیبا و روبه رو آن ریل زیبای قطاری هست.صاحب اون قصر یکی از بزرگترین سهام داران جهانه و کسی نیست که اونو نشناسه در تمام این کاخ بادیگارد های ورزیده و چابک برای موقعیت های خاص آموزش دیده اند و گاراژ آن از لوکس ترین و گران ترین خودرو های جهان پر شده. خب شاید الان با خودتون میگید که خوشا به حال امبر یه دختریه که شبیه به پرنسس ها بزرگ شده ولی تنها چیزی که امبر در این 7سال دیده یه زیر زمین داغون با دیوار های کهنه ای که در حال خراب شدن هستند و یه غذای بخور نمیر چرا چون امبر دختر یکی از خدمت کار های قصره که صاحب قصر به اونا یه مکان دادن برای زندگی.اون هیچ وقت اجازه بیرون اومدن از زیر زمین رو نداره هیچ وقت اجازه نداره در محوطه قدم بزاره مادرش هم همینطور به جز زمانی که میخواهد تمیز کاری کند.

مقدمه:

amberrr amberrr amberrr · 1402/9/26 00:23 ·

این جهان بسیار بزرگه  اما به همون اندازه که بزرگه عجیبم هست حتی جا داره بگم عجیب بودنش از بزرگ بودنش خیلی بیشتره شاید هم ما انسان ها این کارو کردیم ولی بیایید قبول کنیم انسان بیشتر کار های آسون دوست داره مثلا خراب کردن راحت تر از ساختنه دل شکستن راحت تر شاد کردن و به دست آوردن دله جنگ راحت از صلحه و... 

 بخاطر همین میشه گفت دلیل  پیشرفت زیاد اون شده و در حال حاضر خیلی از کار ها آسان و بهتر  انجام میشه ولی این هم باز یکی از عجیب بودن های جهانه چون این اسایش و راحتی برای همه یکسان نیست من در این رمان این جاهگاه هارو برسی کردم و متفاوت بودن دو انسانی که هر دو در یک مکان هستند ولی موقیت آنها کاملا متفاوته